ولــی...
زندگی من اوســت...
تــو را قســـم....
زنـدگی ام را از مــن نگیـــر...
خــدایـــا؟??
کمی بیاجلوتر...
میخواهم درگوشت چیزی بگویم...
این یک اعتراف است...
مـــن بــــی او...
دوام نمی آورم؟!
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم
گفت : می خوام یه یادگاری بنویسم تا همیشه برات بمونه ...
گفتم : کجا؟
گفت : رو قلبت ...
گفتم : می تونی؟
گفت : آره زیاد سخت نیست ...
گفتم : بنویس تا برای همیشه بمونه ...
یه خنجر برداشت ...
گفتم : این چیه%:./<3C/span>
گفت : هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس .
ساکت شدم ...
گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی ؟
خنجر رو برداشت و با قسوت تیز اون نوشت :
دوستت دارم دیوونه !!!
اون رفته خیلی وقته ... کجا ؟ نمی دونم .
میترسم آخرش از این شب بیداریا،از این اشک ریختنا،از این غصه های ناتموم دق کنم°°°
نبودنت آخرش کار دستم میده°°°°
تو که زندگیت آرومه نه